اتاق دخملی
شیطون شدی طلا
جوجه
دخمل ناناز
الینا طلا
وقایع اتفاقیه
سلام به همه دوستان عزیز بعد از ٨ روز اومدیم عروسکم امسال اولین عید شما گلکم بود خیلی اوایل خوب نبود چون شما مریض بودی ولی در کل خدا رو شکر ١/١/٩١ تولد مادرجون (مامانی) رفتن خونه مادرجون (بابایی) اما چون شما حوصله نداشتیم زودی برگشتیم ٢/١/٩١ عیدی دیدنی خونه خاله های باباجون دایی ها و...... تولد ن نی عمه سمیه بعد از ١٠ سال خبر خوشحال کننده ای بود ٣/١/٩١ ادامه عید دیدنی ها شنیدن خبر بد مریض شدن نینی عمه سمیه ٤ و٥ و٦و ٧ و٨ هم به همین منوال گذشت عید ودید بازدید ما هم یه پامون خونه خودمونه یه پامون خونه مادرجون چون مادر جون هنوز نمیتونه کار کنه راستی دایی جواد ٦ دوباره مثل پارسال رفت شمال راستی الینا ٤ سالروز عقد منو بابا...
دلم گرفته
برای گلم
الینا جون عزیزم امیدوارم که دیگه مریض وبی حال نشی مامانی اصلا طاقت مریضیتو نداره همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟ تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم از روزی که صدایت در وجودم طنین انداز شد،شتاب تپیدن قلبم رو به فزونی یافت امروز ثانیه ها نام تو را فریاد می زنند و من در اوج عشق خود را در پستوی زمان تنها حس نمیکنم . . . و تو آن شبنم عشقی که با آ...
تولد مادر جون
گویند مرا چو زاد مادر پستان به دهان گرفتن آموخت شبها بر گاهواره من بیدار نشست و خفتن آموخت دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوه راه رفتن آموخت یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت لبخند نهاد بر لب من بر غنچه گل شکفتن آموخت پس هستن من ز هستن اوست تا هستم و هست دارمش دوست شد مکتب عمر و زندگی طی مائیم کنون به ثلث آخر امروز 1 فروردی...